هــر چند کــه با طعنه شکستی دل ما را غیــر از تو کسی حــل نکند مشکل ما را بعد از تو غم از کوچهی ما آمد و کوبید کوبنـــده تــر از لشکر شب منـــزل ما را جـز آه ِ پــر از غصه نمی زد بـه سرشتم از روز ازل آن کــــه لگـــــد زد گِـل ما را یک ثانیـه از بخــت بــدم دود ِ هـوا کرد از هـر سه طــرف باد ِ فنـا حـاصل ما را روزی کـه خـــدا حـوصله زد بـر گِل آدم گـم کــــرده مگـر تکــه ای از پـازل ما را دروازه ی شب را بــه چــراغی نفروزیم تا روی تــو روشـن بکنــد
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت